بارانکده

دل های بارانیها


حتي از خاطره هامون جدا شي

اگه اون که کنارته ، تو رو بيشتر از من مي خواد

 

اگه با همون راحتي ، اگه باهات راه مياد

 

اگه روزگار بد ، تو رو ازم گرفته


...
اگه خاطرات خوبمون ، از خاطرم نرفته

 

خوشبختيت آرزومه ، حتي با من نباشي

 

حتي از خاطره هامون جدا شي

 

خوشبختيت آرزومه ، حتي با من نباشي

 

حتي از خاطره هامون جدا شي

 

از همون روزاي اول ميدونستم نمي موني

 

ميدونستم نميتوني عشقو تو چشام بخوني

 

از همون روزاي اول دل تو با ديگري بود

 

کاش هميشه پات بمونه اون که عشق بهتري بود

 

خوشبختيت آرزومه ، حتي با من نباشي

 

حتي از خاطره هامون جدا شي

 

خوشبختيت آرزومه ، حتي با من نباشي

 

حتي از خاطره هامون جدا شي

 

سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:حتي از خاطره هامون جدا شي,

  توسط مردبارانی  |
 

وقتي که خاکم مي کنند

 

وقتي که خاکم مي کنند بهش بگين پيشم نياد
بگين که رفت مسافرت بگين شماره اي نداد
يه جور بگين که اخرش از حرفاتون حول نکنه
طاقت ندارم ببينم به قبر من نگاه کنه
دونه به دونه عکسامو برداريد اتيش بزنيد
هر چي که خاطره دارم بريد و از بيخ بزنيد
نذاريد از اسم منم يه کلمه جا بمونه
نمي خوام هيچ وقت تنمو تو گورم بلرزونه
برو اتيش به قلب من نزن
بذار نگاهت از يادم بره
بذار واسه هميشه قلب من
چال بشه با من کلي خاطره
برو نمي خوام ببيني خونه من خالي شده
همدم من به جاي تو ريگاي پو شالي شده
اون که مي گفت مي مرد واست ديدي راس راسي مرد
رفت و همه خاطرشم به خاطرت برداشت و برد
بهش بگين نشست به پات بهش بگين نيومدي
بگين هنوز دوست داره با اينکه قيدشو زدي
نشوني قبر منو بهش ندين خوب ميدونم
مياد جاي هميشگي سر قرار تو رود خونه

دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:وقتي که خاکم مي کنند ,

  توسط مردبارانی  |
 

خداحافظی های بارانی

هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ،

 

همیشه همین گونه بوده ،

 

برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم

______________

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ


مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ


مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را


برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

 

______________

خداحافظ ای ماه شبهای تارم


خداحافظ ای درد جانسوز جانم


خداحافظ ای عشق روزای خوبم


خداحافظ ای شور و شوق حضورم

______________

آمدی چه زیبا ،

 

گفتم دوستت دارم چه صادقانه ،

 

پذیرفتی چه فریبنده ،

 

نیازمندت شدم چه حقیرانه ،

 

به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی

 

چه ناجوانمردانه ،

 

واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ،

 

و من سوختم چه عاشقانه ،

 

______________

میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد ،

 

پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق ،

 

یک نفر دست هایش تکان بخورد .

 

______________

شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ


شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ


دوان به سوی توبودم ، که از جفا تیری


زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ

 

______________

برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم ،

 

من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم ،

 

ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن ،

 

نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن .

 

______________

 

بیخودی متاسف نباش


تو آمده بودی که بروی اصلا!


تو چه می دانی چه ترسی ست


ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟

 

______________

این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ


جان شما و خاطره هامان خداحافظ


من میروم بدون تو اما دعایم کن


در اولین تراوش باران خداحافظ

 

______________

خداحافظ برای تو چه آسان بود


ولی قلب من از این واژه لرزان بود


خداحافظ برای تو رهایی داشت


برای من غم تلخ جدایی داشت

 

______________

طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده


یک … آه ! … خداحافظ یک فاجعه ی ساده


خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد


یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد

 

______________

خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ !


که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ !


سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم


شبیه موج سرد ساحل دریا خداحافظ

 

یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

سرنوشت

 

سرنوشت
 
سرنوشتم را نمیسازم نمیخواهم نمیخواهم               
                                                    از دنیای همین الان  زندگی نمیخواهم
سرنوشتم را نمیسازم زندگی را نمیخواهم        
                                در اینجا همه خنجر به پشتن خنجر نمیخواهم
سرنوشتی نمیسازم زندگیت را نمیخواهم          
                                 تو از جنس خیانتی ، عشق نو را نمیخواهم
نمیخوانم شعر عشق ، اشک را نمیخواهم      
                                 تو از دروغی ، ،هق هقهای تو را نمیخواهم
سرنوشتم را نمیسازم ،آرزوهایم را نمیخواهم   
                               نمیخواهم ، از دنیای خاکی چیزی نمیخواهم
 

 

یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:سرنوشت ,

  توسط مردبارانی  |
 

طاقت میاری

طاقت میاری رفتنم را مرد و مردانه؟

طاقت میاری بودنم را دور از این خانه؟

اینکه مرا بسپاری از خود توی دستانش

دل خوش کنی به روشنایی سرانجامش

طاقت میاری خنده های تلخ این زن را

وقتی "بله " می گوید و می بخشد این تن را

وقتی که می بازد خودش را توی امضا ها

وقتی که دل می بندد از این پس به رویا ها

آیا لباسی را که دارم دوست ، می پوشی؟

آیا برای خنده بالاجبار می کوشی؟

می خواهی از من دور باشی یا نمی خواهی؟

دستت به دستم می کشد از عمد، گهگاهی؟

شب ها که من می مانم و حسرت برای تو

کی می فشارد بر خودش من را به جای تو؟

اصوات پاشیده شده در اوج آغوشت

چیزی به جا مانده ست تا آن روز در گوشت؟

 

خاله زنک ها سوژه هاشان جووور خواهد شد

وقتی غذاهایم به یادت شوور خواهد شد

وقتی که می پرسند "خوشبختی؟" و می میرم

وقتی از این خوشبختی بی رحم دلگیرم

شاید بزایم بچه ای را که نمی خواهم

هر چند از درد تهی بودن نمی کاهم

نه ماه بار بغض و شیشه با خودم دارم

بر حاصلش اسم تو را شاید که بگذارم

وقتی صدایش می کنم با لذتی مغموم

پر می شود روحم از این دلتنگی مسموم

شاید بپرسی حال و روزم را از این و آن

شاید به یادت هم نیاید دیگر آن دوران

      ***

بعد از گذشت سال ها در کوچه ای خلوت

شاید گذر کردیم از هم نرم و بی صحبت

شاید به چشمت آشنا باشد نگاه من

و مکث کوتاهی کنی آن سوی راه من

عمق خطوط زیر چشمم حرف ها دارد

این سالهایی که حرامم شد نمی آید

طاقت میاری در مرور سال ها تردید

ترس از خدایی که خودش از عشق می ترسید؟

  ***

طاقت بیاری یا نه  من طاقت نمی آرم

از احتمال و شاید این شعر بیزارم

من را بگیر آرام در آغوش و نجوا کن

طاقت نیاور.....مثل من ، بنشین تماشا کن

یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارانی:آنقدر خسته ام که سالها خواب آرامم نخواهد کرد.

 

آنقدر خسته ام که سالها خواب آرامم نخواهد کرد
 
 
دنیایی ساخته ام از پیله برای خود
 
که چنان در آن غرق شده ام
 
که هیچ صیادی
 
برای صید من قلاب
 
نخواهد انداخت،
 
چه غریبانه
 
در پیله تنهایی خود
 
در سکوت خواهم مرد ،
 
کاش قایق سهراب
 
برای من جایی داشت
 
کاش پشت این پیله
 
همانند دریای سهراب شهری بود ،
 
من به پروانه شدن نخواهم رسید
 
همچون بارانی
 
که از دور شدن آسمان از زمین
 
خسته شده ودیگر نمیخواهد بیاید ،
 
من پروانه نخواهم شد
 
چون که خسته ام
 
از این همه تب و تاب زمین ،
 
منم باران خسته از این دنیای بی پایان

یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:مردبارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ


ﻏﺮﯾﺐ


ﺍﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ.


ﻭ ﻋﺠﯿﺐ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ


ﺷﺪﻥ…


ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ


... ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ…


ﻭ ﻧﻔﺲﻫﺎ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺡ ﻭ


ﺟﺎﻧﺶ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﻭﺍﻧﺪﻩ؛


ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﺶ ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻭ ﻋﺎﺷﻖﺗﺮ،ﻣﺎ


ﺳﺮﺧﻮﺵﺗﺮ،ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻭ ﺩﻝ ﻧﺎﺯﮎﺗﺮ،ﻣﺎ ﺑﯽ


ﺭﺣﻢﺗﺮ.


ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ؛


ﺗﻤﺎﻣﯽِ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼِ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ،ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ


ﮔﻮﺷﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ

شنبه 26 آذر 1390برچسب:ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارانی:دقدقه

 

دقدقد در دقدقه زندگی برایم قدقنه
 
دکتر برداشت خوبی از خوشبختی داشت ،
 
معتقد بود نفهمیدن راز خوشبختی است
 
 دقدقه در دقدقه هواشی مردبارانی
 
برای این دنیای بی دقدقه
 
 کودکی که از گرسنگی میخوابد ،
 
پدری که در تاریکی می آید ،
 
مادری که اشکهایش را از گونه هایش میدزدد ،
 
دقدقه بی دقدقه
 
کودکی که زیر خاک خفته
 
 پدری که شکسته گوشه ای افتاده ،
 
مادری که اشکش خون شده ،
 
دقدقه وای دقدقه ،
 
پدر دقدقه هایش زیر خاک است ،
 
مادر به روی خاک فرزند پاکش
 
دقدقه بی دقدقه 

شنبه 26 آذر 1390برچسب:دقدقه های مردبارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

عاشقانه


امروز…

انگار کسي آمد…

و هواي دلتنگي ات را …

هي در آسمان اتاقم پاشيد …

و تو نبودي……

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چيزي شبيه به “معجزه” است.

وقتي هر شب به خير مي گذرد

بي آنکه کسي به تو بگويد

“شب به خير

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جمعه 25 آذر 1390برچسب:عاشقانه,

  توسط مردبارانی  |
 

تو که چشمات خیلی قشنگه(سحر)

تو که چشمات خیلی قشنگه


رنگ چشمات خیلی عجیبه


تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرمو نجیبه


تو که چشمات خیلی قشنگه


رنگ چشمات خیلی عجیبه


تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرمو نجیبه


میدونستی که چشات شکل یه نقاشیه که تو بچگی میشه کشید


میدونستی یا نه


میدونستی یا نه


میدونستی که توی چشمای تو رنگین کمونو میشه دید


میدونستی یا نه


میدونستی یا نه


میدونستی که نموندی


دلمو خیلی سوزوندی


چشاتو ازم گرفتی منو تا گریه رسوندی


میدونستی که چشامی همه ی آرزوهامی


میدونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی


تو که چشمات خیلی قشنگه


رنگ چشمات خیلی عجیبه


تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرمو نجیبه


تو که چشمات خیلی قشنگه


رنگ چشمات خیلی عجیبه


تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرمو نجیبه


میدونستی همه ی آرزوهامو واسه ی چشم قشنگ تو پروندم رفتش


میدونستی یا نه


میدونستی یا نه


میدونستی که جوونیمو واسه چشم عجیب تو سوزوندم رفتش

میدونستی یا نه


میدونستی یا نه


میدونستی که نموندی


دلمو خیلی سوزوندی


چشات و ازم گرفتی منو تا گریه رسوندی


میدونستی که چشامی همه ی آرزوهامی


میدونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی

جمعه 25 آذر 1390برچسب:سحر بانو,

  توسط مردبارانی  |
 

خداحافظ

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ،

بدون تو گمان کردی که می مانم

خداحافظ ،

بدون من یقین دارم که می مانی !!!

واپسین لحظه دیدار ،

منو دست گریه نسپار ،

توی تردید شب خدا نگهدار ،

اگه خوابم اگه بیدار ،

تو ی این فرصت تکرار ،

بگو عاشقی برای آخرین بار

______________ هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ ...

جمعه 25 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

بارانکده


چشمان تو حروف را، بي استفاده مي کنند! کافي است نگاه کني

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

انسانها گاهي آنقدراحمقند که مثل عروسکهاي خيمه شب بازي روزي هزار بار

دستهاي خود را بر سر ميرسانند ولي نخهاي را که از ان اويزانند را نمي يابند . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حرف کساني که مي گويند عشق بري از خودخواهي ست خنده دار است

زيرا همه چيز طبق خواست قدرت ما است . . .

فردريش نيچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به ستاره ها نگاه کن،به چشمک زدنشون بخند اما دل نبند

چون چشمکشون از روي عشق نيست از روي عادته . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنچه را مي‌شنوم، فراموش مي‌کنم. آنچه را مي‌بينم، به خاطر مي‌سپارم.

آنچه را انجام مي‌دهم، درک مي‌کنم . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جمعه 25 آذر 1390برچسب:بارانکده,

  توسط مردبارانی  |
 

تو پاییز

مثل شب های بی خوابی تو پاییز پر از خواب
مثل اشک های ارومم با یک سازو می ناب
تو اغاز کدوم راهی که مقصد اینقدر دوره
تو پایان کدوم عشقی

جمعه 25 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

http://www.maryam71.loxblog.com/

بـیـچــاره !


خـوابهـایـم را می گـویـم


پـریـشــان تـر از آنـنـد
...


که به درد دیـدن بخـورند
!


در هـمه شـان چشـمهـای
تـــوسـت ...


که مــرا نگاه نمی کنند !


می تـرســم از چشمـانـت ...


وقـتی خــالـی از
من انـد !



راستـی در
خـوابهـایـت ...


تـــو هـم به من فکـر می کـنـی
؟!؟


آنـقدر که من به
تـــــو ......!!!

جمعه 25 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

از مریم

 

انـدوه تـازه ای نیـست ...
 دلسپـردگی هــای مـدام مـن
و خط خطی هـای تـــو روی قـلـبـــم
... زیـر خط خطی هـایت
شـاید قـلـبــــــم را محـو كنی
... عـشـقــــم راچـه میـكنی ؟!؟
 
 
 
 
 
چقدر در رویا



با نگاه هایم



نگاه هایت راببوسم



اما باز تو



نیامده باشی!

جمعه 25 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

سخنان

بعضي فکر مي کنند منصفانه نيست که .خدا کنار گل سرخ خار گذاشته است .بعضي ديگر خدا را ستايش مي کنند که کنار خارها گل سرخ گذاشته است

 

وقتي يه سيب گاز ميزني و يک کرم درسته ميبيني زياد ناراحت نشو، چون ممكن بود يه سيب گاز بزني و يه كرم نصفه ببيني--- شكسپير

از گابريل گارسيا ماركز مي پرسند اگه بخواي يه كتاب صد صفحه اي در مورد اميد بنويسي، چي مي نويسي؟ مي گه 99 صفحه رو خالي مي ذارم. صفحه ي آخر سطر آخر مي نويسم اميد آخرين چيزي است كه مي ميرد .

 

امروز فرصتي است براي جبران ديروز و ساختن فردا

جمعه 25 آذر 1390برچسب:سخنان,

  توسط مردبارانی  |
 

بداند که نداند

آن کس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند / بيدارش نماييد که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خويش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند

جمعه 25 آذر 1390برچسب:بداند که نداند,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارانی:برو

ياد اون روزا بخير    داري ميري، سفر بخير
با اون ميري ،برو    گفتم ميري ،گفتي نخير
بروخدا پشت وپناهت  شکستي دلم اما سفر بخير

جمعه 25 آذر 1390برچسب:برو سفر بخیر,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارانی:آنقدر خسته ام که سالها خواب آرامم نخواهد کرد

 

آنقدر خسته ام که سالها خواب آرامم نخواهد کرد
 
 
دنیایی ساخته ام از پیله برای خود
 
که چنان در آن غرق شده ام
 
که هیچ صیادی
 
برای صید من قلاب
 
نخواهد انداخت،
 
چه غریبانه
 
در پیله تنهایی خود
 
در سکوت خواهم مرد ،
 
کاش قایق سهراب
 
برای من جایی داشت
 
کاش پشت این پیله
 
همانند دریای سهراب شهری بود ،
 
من به پروانه شدن نخواهم رسید
 
همچون بارانی
 
که از دور شدن آسمان از زمین
 
خسته شده ودیگر نمیخواهد بیاید ،
 
من پروانه نخواهم شد
 
چون که خسته ام
 
از این همه تب و تاب زمین ،
 
منم باران خسته از این دنیای بی پایان

جمعه 25 آذر 1390برچسب:آنقدر خسته ام که سالها خواب آرامم نخواهد کرد,

  توسط مردبارانی  |
 

مرد بارانی(سرنوشت)

 

سرنوشت
 
سرنوشتم را نمیسازم نمیخواهم نمیخواهم               
                                                    از دنیای همین الان  زندگی نمیخواهم
سرنوشتم را نمیسازم زندگی را نمیخواهم        
                                در اینجا همه خنجر به پشتن خنجر نمیخواهم
سرنوشتی نمیسازم زندگیت را نمیخواهم          
                                 تو از جنس خیانتی ، عشق نو را نمیخواهم
نمیخوانم شعر عشق ، اشک را نمیخواهم      
                                 تو از دروغی ، ،هق هقهای تو را نمیخواهم
سرنوشتم را نمیسازم ،آرزوهایم را نمیخواهم   
                               نمیخواهم ، از دنیای خاکی چیزی نمیخواهم
 

 

جمعه 25 آذر 1390برچسب:سرنوشت,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارانی

آسمان هر لحظه دورتر میشود طفلکی باران خسته میشود.

بعضی وقتا یک جمله انقدر معنی میگیره

که واسه همه بی معنی میشه

بی معنی بودن حتی واسه یک جمله خیلی سخته.

کار کاره منه دارم واسه خودم بی معنی میشم.

وچقدر سخته که تنهاترین معنیه زندگی کسی باشیو

                                                     بی معنی بشی 

بوس بوس

نمی دونست بت من که پشیمونی چیه گریه پنهونی چیه

یا نمی خواست بدونه شب تنهایی چیه درد پریشونی چیه

گل من ای گل من اون غزلگویی چی شد

عشق جادویی چی شد

نغمه ی جادویی چی شد

بی تو دلتنگ شدم باغ بی رنگ شدم

ناله در چنگ شدم شکسته آهنگ شدم

دل من عشقو شناخت توی این شعله گداخت

واسه اشک نیاز قبله آهمو ساخت

من شبا نخفته ام با غمت شکفته ام

از همه چلچله ها نام تو را شنفته ام

من اگر به سنگ غم چینی شکسته ام

با کسی نگفته ام عهدی که با تو بسته ام

مشفق کاشانی

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:بارانکده,

  توسط مردبارانی  |
 

سیمین بهبهانی

سکوت اگر نشانه رضا بود چگونه باور نکنم سکوت گویای تو را

نگاه اگر پیام آشنا بود چرا تمنا نکنم نگاه گیرای تو را

به دلم نقش وفا خطوط مژگان تو زد

به شبم رنگ سحر غروب چشمان تو زد

به چشم مستی بخشت ز عشق اثر می بینم

ز جلوه فروردین شکفته تر می بینم

سکوت گویای تو را

نگاه گیرای تو را

چشمانت بود آئینه ای روشن چون دل اهل صفا

تصویری ز سیمای سحر می خندد در این آئینه ها

نگه من بسوی نگهت چو کبوتر برد نامه دل

به هوایت زند پر که مگر شبی آگه ز هنگامه دل

گمان برم که خاطر تو رضا عاشقان پسندد

دل تو هر چه خاطر من طلب کند همان پسندد 

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

از www.maryam71.loxblog.com

صَـبـر كُن سـُهـرابـْــــــ ـــ !



                                   قایقَتـْـــــ جــــا دارد ؟! ..



                                                               مَـن هَـم از همـهمـــه داغ ِ زمین بیــــــزارم
.. 

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

مریم

آی گل سرخ و سفیدم کی می آیی

بنفشه برگ بیدم کی می آیی

تو گفتی گل درآید من می آیم

وای گل عالم تموم شد کی می آیی



جان مریم چشماتو وا کن ، منو صدا کن

شد هوا سپید ، در اومد خورشید

وقت اون رسید که بریم به صحرا

آی نازنین مریم



جان مریم چشماتو وا کن ، منو صدا کن

بشیم روونه ، بریم از خونه ، شونه به شونه ، به یاد اون روزها

آی نازنین مریم



باز دوباره صبح شد ، من هنوز بیدارم

کاش می خوابیدم ، تو رو خواب می دیدم

خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه به دونه

دل نمی دونه چه کنه با این غم

آی نازنین مریم



بیا رسید وقت درو ، مال منی از پیشم نرو

بیا سر کارمون بریم ، درو کنیم گندما رو

بیا بیا نازنین مریم ، نازنین مریم 

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

مریم حیدر زاده

این روزا عادت همه رفتن ودل شکستن


درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه


این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه


گردای رو آینه ها فقط غم زندگیه


مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه


این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه


این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه


آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه


این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه


جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه


این روزا کار آدما دلهای پاک رو بردنه


بعدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه


این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه


ساده ترین بهانشون از هم خبر نداشتنه


این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه


جرم تمومشون فقط لذت آشناییه


این روزا توی هر قفس یکی دو تا قناریه


شبها غم قناریها تو خواب خونه جاریه


این روزا چشمای همه غرق نیاز شبنمه


رو گونه هر عاشقی چند قطره بارون غمه


این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه


قلبای مثل دریامون پر از خراش و ترکه


این روزا عادت گلها مرگ و بهونه کردنه


کار چشمای آدما دل رو دیونه کردنه


این روزا کار رویامون از پونه خونه ساختنه


نشونه پروانگی زندگی ها رو باختنه


این روزا تنها چارمون شاید پرنده مردنه


رو بام پاک آسمون ستاره رو شمردنه


این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا ندارن


مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندارن


این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یه عابره


هر جا یکی منتظر ورود یه مسافره


این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه


چشای خسته تا ابد به در بسته می مونه


این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه


خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه


این روزا درد آدما فقط غم بی کسیه


زندگیشون حاصلی از حسرت و دلواپسیه


این روزا خوشبختی ما پشت مه نبودنه


کار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه


این روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه


چشمای خیس و ابریشون همپای رود کارونه


این روزا دوستا هم دیگه با هم صداقت ندارن


یه وقتا توی زندگی همدیگر و جا می ذارن


جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه


فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه


این روزا جرم عاشقی شهر دل و فروختنه


چاره فقط نشستن و به پای چشمی سوختنه


اسم گلا رو این روزا دیگه کسی نمی دونه


اما تو تا دلت بخواد اینجا غریب فراوونه


این روزا فرصت دلا برای عاشقی کمه


زخمای بی ستاره ها تشنه یاس مرهمه


این روزا اشک مون فقط چاره ی بی قراریه


تنها پناه آدما عکسای یادگاریه


این روزا فصل غربت عشق و یبدهای مجنونه


بغضای کال باغچه منتظر یه بارونه


این روزا دوستای خوبم همدیگر رو گم میکنن


دلای پاک و ساده رو فدای مردم میکنن


این روزا آدما کمن پشت نقاب پنجره


کمتر میبینی کسی رو که تا ابد منتظره


مردم ما به همدیگه فقط زود عادت می کنن


حقا که بی وفایی رو خوب هم رعایت میکنن


درسته که اینجا همه پاییزا رو دوست ندارن


پاییز که از راه میرسه پا روی برگاش می ذارن


اما شاید تو زندگی یه بغض خیس و کال دارن


چند تا غم و یه غصه و آرزوی محال دارن


این روزا باید هممون برای هم سایه باشیم


شبا یه کم دلواپس کودک همسایه باشیم


اون وقت دوباره آدما دستاشون رو پل میکنن


دردای ارغوانی رو با هم تحمل می کنن


اگه به هم کمک کنیم زندگی دیدنی میشه


بر سر پیمان می مونن دوستای خوب تا همیشه


اما نه فکر که میکنم این کار یه کار ساده نیست


انگار برای گل شدن هنوز هوا آماده نیست 

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

برای دوست خوبم مریم

ای چشم خیس و پاک تو شالوده دلم!
ای غمزه نگاه تو صد رمز مشکلم!

امشب دوباره از ته دل شعر گفته ام
بی شعر/ در تجسم رویای خود ولم

هر لحظه در سکوت خیالت دویده ام
در اوج این سکوت تو... مفعول و فاعلم

انگار شب دوباره به من رنگ داده است
بر عمق رنگ شام تو بی پرده سائلم

آن دورها... غروب به شب رنگ میدهد
ای سرخی غروب لبت آب و هم گلم
...
در چار چوب پنجره تنها شدی و من
بر چار چوب قلب تو هر لحظه شاملم

آن لحظه ای که مبریم تا خدا بگو-
-در ارتفاع پست زمین تو کاملم؟!

مجنون کنار لیلی و من در کنار تو!
در عمق این جنون تو صد بار عاقلم

مریم تمام زندگی ام را ربوده ای-
-با آیه های ورد تو حل شد مسائلم.. 

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

از مریم ناز

خــــدایـــا ... تمـــــــام خنــــده هــــــ ــاے تـــلخ امروزم را مے دهـــــــم ... یکـــــ ـــے از گریــ ــهـــ هــــــــاے شیــرین کودکــ ـــے ام را پــــس بــــــده ...!!!

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

marde barani

دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

barankd

جمعه 11 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

تقصیر من؟؟؟

خدایا
آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیر من است
یا تقصیر من؟؟؟

دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

هست

"هست " را اگر قدر ندانی
میشود "بود"
و چه تلخ است هستی که بود شود
و دارمی که داشتم...

دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارانی

مردبارانی میگه : اینجا آدماش کوفی هستن.

یک تجربه تازه نه به کسی دل ببند نه بزار کسی بهت دل ببنده

دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

روز به‌ روز دورتر می‌شود آسمان . طفلکی باران؛ خسته می‌شود!؟

دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

مردبارانی

خسته شدم انقدر حرص آدمهارو خوردم

منم شدم جلوه ای از آقا

تو کوفه غریب بودو نباید میوم

د منم تو این دنیا

تجلی از معنیه شعر باران

نیا باران زمین جای قشنگی نیست

کاش نمیامدم

به قول دکتر چه نفهمیدنهایی که باعث خوشبختی میشه.

نتونستم نفهمم

یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:مردبارانی,

  توسط مردبارانی  |
 

برای مریم تنها

یکی بود یکی نبود اون که بودو خواستو با خواستنش سوختو معنای سوختن با فریادش سوزوند، مریم بود. عشق چیست؟مفهوم با هم بودن چیست؟چه کسی عاشق است؟مریم اونی که عاشقه به احترام عشق، عشقو گدایی نمیکنه.ببخش ریز مینویسم چون این جمله ها کوچیک بودنو مفهومه کوچکی رو به نمایش میزاره

یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:,

  توسط مردبارانی  |
 

سفر

سفر هميشه قصه رفتن و دلتنگيه


به من نگو جدايي هم قسمتي از زندگيه


هميشه يک نفر ميره آدم و تنها مي ذاره


ميره يه دنيا خاطره پشت سرش جا مي ذاره


هميشه يک دل غريب يه گوشه تنها مي مونه

یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:سفر,

  توسط مردبارانی  |
 

 



نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... من از اهل زمینم خوب میدانم که اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست.... در اینجا گل در عقد زمبور است ولی در سر سودای بلبل دارد. نیا باران رمین جای قشنگی نیست..... نیا
marde_barani0000@yahoo.com


 

 

 مست عالم
 یک دنیا غریبم
 یه وقتایی هست...
 ﻓَﺮﻗﮯ ﻧَﺪﺍﺭَﺩ ﺯِﻧﺪِﮔﮯ ﺑﺎ ﻣَﺮﮒ
 حاضری برام زندگی کنی؟
 مرا ببوس
 با ما در کانال بارانکده همراه باشید،منتظر شما هستیم
 پشت این چهـره ی آرام
 باران تویی
 سه تا دیونه
 سایه سفید
 توروخدا
 یکی بود
 بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم
 باران
 آخرین آرزو
 میترسم تنهاشم
 تو بارون که رفتی
 بی خــــــــــیال قلبی که
 متن عاشقانه
 سیاوش
 تو رفتی
 ارزشش رو نداشت
 تو بی من
 عاشقانه
 اسمس
 عاشقانه
 باران
 غمگین
 شروع
 جملات غمگین
 عطر تنت
 باران زده
 مطالب بارانکده
 مطالب بارانکده
 بارانکده
 فلانی
 بارانکده(1)
 سارا
 تنهایی

 

بهمن 1395
مرداد 1395
تير 1395
تير 1394
آبان 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390

 

مردبارانی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بارانکده و آدرس barankd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بارانکده(میهن بلاگ)
باران گرافیک
گالری عکس رویایی
پروانه ها
نور عشق
دختر بارانی
سپنتا
♥کلبه♥
عاشق تنها
زندگی عشقی
ناگفته ها(داداش آرش)
هیچکس همراه نیست(تنهای اول)
اشعار عاشقانه
دختر از جنس بارون
☂شب بارانی☂
زیر باران
دل شکسته
حرفهایی برای نگفتن
دنیای بازی های من
اگر تنهاترین تنها شوم بازهم خداهست
کلبه تنهایی من
دختری از جنس باران
بهار
مردبارانی
بارونو
دنياي فهيمه
♂ ♣ عاشــقانه ها ♠ ♀
یخ فروش جهنم
♣*♣*♣دل نوشته هاي تنهاترين عاشق دنيا♣*♣*♣
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
***love forever***
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
ماهنامه پرنیان
آسمان آبی
عكس ناياب رپرها
ترنم باران
مردبارانی
بارانکده
مردبارانی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

Rain 24
نم نم بارون
یادم تورا فراموش
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس

 

RSS 2.0

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 1265
بازدید ماه : 1397
بازدید کل : 32497
تعداد مطالب : 691
تعداد نظرات : 205
تعداد آنلاین : 1

Alternative content